سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های یک نویسنده
مطالب اجتماعی سیاسی و آیات و احادیث را به طور داستانی و تحلیلی بیان می کنم

بسم الله الرحمن الرحیم
می دونسم که بالاخره زنگ در به صدا در می یاد و اونو می بینم...
ولی بازم از این طرف اتاق به اون طرف می رفتم و نمی تونسم بی خیال باشم و یه گوشه بشینم...
و طولی نکشید که چشمم تو چشش افتاد و ...
حتماً تو هم تا به حال چشم انتظار بودی و طعم اونو چشیدی.
آیا تا به حال منتظر بودیم که خورشید طلوع کنه...
فکر می کنم برای تو هم مثه من، طلوع خورشید عادی شده و دیگه قدرشو نمی دونیم و چشم انتظارش نیسیم.
ولی چرا؟!
شاید به خاطر این که می دونیم امروز هم مثه همیشه بر ما می تابه.
و شایدم به خاطر این که با اون،‏ ارتباطی برقرار نکردیم و بی خیالش شدیم.
امام زمان  مثه خورشید پشت ابر می مونن و بر خلاف این خورشید، روزا غروب نمی کنند.
و چشم انتظار ما هستند که باهاشون حرف بزنیم.
پس بیایم به دامنشون پناه بیاریم و بگیم :‏ ببخشین دیر اومدیم، ترافیک بود، تمایلاتمون جلومونو گرفته بودن...




موضوع مطلب :
سه شنبه 86 آذر 6 :: 6:59 صبح ::  نویسنده : دوست

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 49
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 116558